گاهی به عقبه خط می رفتیم. آنجا صدای شلیک توپ های عراقی را می شنیدم و آتش دهنه اش را می دیدیم. ما برای این که متوجه شدیم این قبضه کجا است، از یک فرمول فیزیک استفاده می کردیم. طبق این فرمول باید زمان بین دیدن آتش دهنه تا زمان شنیدن صدای ته قبضه را محاسبه می کردیم و این عدد را در 333 ضرب می کردیم. حاصل این ضرب، مسافت بین ما با آن قبضه می شد.
عراق توپی داشت به نام توپ فرانسوی؛ که با توپ های دیگر متفاوت بود. به عبارتی از زمانی که شلیک می شد گلوله آن مانند یک ستاره پرنور در حال حرکت در آسمون دیده می شد و هر وقت نور آن خاموش می شد 200 تا 300 متر آن طرف تر با زمین اصابت می کرد. ... بمب!
شب هایی که به عقبه خط می رفتیم ، آخر شب من از سنگر خارج می شدم. بچه ها می گفتند : کجا میری؟ می گفتم: میرم توپ بازی! هر کی طالبه بیاد!
با بچه ها می رفتیم بیرون، توپ های فرانسوی که شلیک می شد نوبتی می گفتیم گلوله این توپ کجا زمین می خورد! در یکی از همین شبها که رفته بودیم توپ بازی چند نیروی تازه وارد هم با ما آمدند. نوبت یکی از بچه ها بود که محاسبه کند گلوله کجا به زمین می خورد . تقریبا یک ساعتی معطل بودیم تا آتش دهنه را دیدیم؛ چند ثانیه بعد صدای ته قبضه را هم شنیدیم و گلوله هم در آسمان دیده شد.
با یه محاسبه کوچک به بچه ها گفتم این گلوله خیلی خطری هست! فکر کنم دارد برای ما میآید! ولی کسی جدی نگرفت ...
موضوع موقعی جدی شد که آن گلوله در آسمان خاموش شد. داد زدم: بچه ها فرار کنید! ولی دیگر دیر شده بود؛ بنابراین همان جا زمین گیر شدیم و گلوله 50 متری ما زمین خورد.
اما در نهایت تعجب، تنها چیزی که نصیب مان شد، کمی ترس بود و البته مقداری زیادی خاک که روی سر ما ریخت و هیچ کس صدمه ای ندید.
از آن شب به بعد هر کس می گفتم: بریم توپ بازی! می گفت: قربونت! خودت برو ...
نظر |